رهارها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

یعنی آدم شاخ در می آره از دست این بچه!!!

جل الخالق !! وروجک که می گن به معنای واقعی دخمل منه؟؟؟!!!! آدم از دست این بچه حیرون می مونه!آخه تو یخچال رفتی چیکار؟       شیرین کاری جدید رها: مرحله ی اول خوردن آب و نگه داشتن آن در دهان مرحله ی دوم ریختن آب روی فرش به این صورت:  مرحله ی سوم خنده های شیطانی حاصل از خشنودی انجام کاری که فریاد مامان را  به آسمان می برد!!!   ...
26 مهر 1392

عکس های رها سری شانزدهم

  جنگل های شمال  داری غر می زنی که بیارمت پایین!!    اینجا دارآباده! دخملم کلی اون مسیر سربالایی و پر از سنگ رو خودش رفته بالا.تموم سنگ ها رو هم خودش با دستای کوچیکش جا به جا کرده!!!  کجا؟؟؟!!!        اگه وایستادی یه عکس درست و حسابی ازت بگیرم.خانم فراری از دوربین!!1    از چشات معلومه تازه از خوب بیدار شدی قربونت برم. داری به مامان تعارف می کنی؟؟؟  نیفتی وروجک؟ حالا پدرجون همش باید استرس داشته باشه که مبادا بیفتی.  دخترم در حال موتور سواری!!عاشق موتوری.&nbs...
16 مهر 1392

ادامه ی مهد کودک رفتن رها

عسل مامان،امروز اولین باریه که از صبح تا ظهر مهد موندی.خدارو شکر صبح که از بغلم گرفتنت ،گریه نکردی. خیلی نگرانم. همش از صبح تو فکرمی.نمی تونم یه لحظه هم بهت فکر نکنم.کلی دلم واست تنگ شده.انگار اولین باره که ازت جدا شدم. یه بار هم زنگ زدم.گفتن یکی دوبار گریه کردی ولی زود ساکت شدی.گفتن طبیعیه. الانم باباجون اومده دنبالت تا بیاردت. خدا کنه زیاد اذیت نشی. مامانی دلم می خواد بدونی فقط به خاطر کار من نیست رفتی مهد،می خوام بدونی اول واسه اینکه یاد بگیری با بچه های دیگه ارتباط برقرار کنی و روابط اجتماعیت قوی بشه .دوم هم واسه اینکه بدونی همیشه مامان و بابا یا پرستار کنارت نیستند تا نازت رو بکشن، بری مهد ،کنار بچه های دیگه تلاش کنی تا به چشم بیای...
10 مهر 1392

حرف زدن بامزه ی دخترم

قند و عسل مامان، بهشت کوچیک من، ترنم بهاری من:حرف زدنت داره خیلی بهتر میشه.کلمات رو خیلی بامزه تکرار می کنی.قسمت جالبش به اینه که ، همه چیز رو از زبون مامان یاد گرفتی و فعل رو به جای اول شخص ، فعل دوم شخص به کار می بری.اینا چند نمونه از حرفاته!!!! وقتی می خوای بریم بیرون ، می شینی رو پله تا کفش هاتو بپوشم اونوقت می گی:     بپوش ، بریم. وقتی یه لیوان آب دستته می گی : نَ ی زی .(همچین می گی انگار منم که آب رو میریزم.) وقتی بهت یه خوراکی می دم بخوری می گی : نَ آزی پایین (یعنی نندازی پایین) می ری تو اتاق در رو می بندی.بعد من می آم در می زننم می گی : کی یه؟ (keiyeh)  به خودت می گی : این کی یه؟ هَ ها ...
10 مهر 1392
1